معنی مرطوب کننده
حل جدول
لغت نامه دهخدا
مرطوب. [م َ](ع ص) نعت مفعولی از مصدر رَطب و رُطوب. رجوع به رطب و رطوب شود. || نعت مفعولی از مصدر لازم رُطوبه که در تداول فارسی به کار میرود و از نظرقواعد زبان عربی صحیح نیست. صاحب رطوبت و تری.(منتهی الارب)(آنندراج). رطوبت ناک.(غیاث). نمدار. و دارای تری و دارای رطوبت.(ناظم الاطباء). رطب. تر. نمناک. || در اصطلاح طب قدیم، آنکه رطوبت بر وی غلبه دارد. آنکه تری بر مزاج او غلبه دارد. بلغمی. رجل مرطوب، صاحب الرطوبه.(مهذب الاسماء). ج، مرطوبین.
- مرطوب المزاج، آنکه طبیعت وی دارای رطوبت باشد.(ناظم الاطباء). و رجوع به مرطوبی شود.
|| فربه.(غیاث)(آنندراج). دارای فربهی.(ناظم الاطباء).
فرهنگ معین
(مَ) [ع.] (اِمف.) نم دار، نمور.
فرهنگ عمید
نمناک، نمدار، تر،
فرهنگ واژههای فارسی سره
نمدار، نمناک، نمور، نمدار، تر
کلمات بیگانه به فارسی
نمناک، نمور، نمدار
فارسی به ایتالیایی
umido
فارسی به آلمانی
Feucht [adjective], Nass
مترادف و متضاد زبان فارسی
تر، خیس، نم، نمدار، نمسار، نمگین، نمناک، نمور، نموک، شرجی،
(متضاد) بینم، خشک، یابس
فارسی به عربی
فرهنگ فارسی هوشیار
نمناک
معادل ابجد
386